به روی خاطرات من همیشه رد پای تو
اگر چه مانده در دلم سکوت سبز جای تو
چقدر خسته می روی از این دیار گریه زا
کجا بدون سایه ات؟کجا بدون من؟ کجا؟
قدم نمی زند چرا؟ نمی رسد به داد تن
همین که حرف می زنی بهانه رنگ می شود
همین که شعر می شود دل تو سنگ می شود
شب از گلایه ای من به سوی روز می دود
غروب می کند دلم ؛ به پشت کوه می رود
نفس نمی کشد هوا ؛ قدم نمی زند زمین!!!
پ.ن: نمی دونم از کیه!